گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر عاملی
جلد ششم
سوره نمل



اشاره
-27 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم -
[ [سوره النمل [ 27 ]: آیات 1 تا 44
37 طس تِلکَ آیات القُرآن وَ کِتاب مُبِین [ 1] هُديً وَ بُشري لِلمُؤمِنِینَ [ 2] الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
280 أُولئِکَ - یُؤتُونَ الزَّکاةَ وَ هُم بِالآخِرَةِ هُم یُوقِنُونَ [ 3] إِن الَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ بِالآخِرَةِ زَیَّنّا لَهُم أَعمالَهُم فَهُم یَعمَهُونَ [ 4] -قرآن- 1
الَّذِینَ لَهُم سُوءُ العَذاب وَ هُم فِی الآخِرَةِ هُم الَأخسَرُونَ [ 5] وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّی القُرآنَ مِن لَدُن حَکِیم عَلِیم [ 6] إِذ قالَ مُوسی لِأَهلِه إِنِّی
آنَست ناراً سَآتِیکُم مِنها بِخَبَرٍ أَو آتِیکُم بِشِهاب قَبَس لَعَلَّکُم تَصطَلُونَ [ 7] فَلَمّا جاءَها نُودِيَ أَن بُورِكَ مَن فِی النّارِ وَ مَن حَولَها وَ
صفحه 199 از 226
467 وَ أَلق عَصاكَ فَلَمّا رَآها تَهتَزُّ کَأَنَّها جَانٌّ وَلّی - سُبحانَ اللّه رَب العالَمِینَ [ 8] یا مُوسی إِنَّه أَنَا اللّه العَزِیزُ الحَکِیم [ 9] -قرآن- 1
مُدبِراً وَ لَم یُعَقِّب یا مُوسی لا تَخَف إِنِّی لا یَخاف لَدَي المُرسَلُونَ [ 10 ] إِلاّ مَن ظَلَمَ ثُم بَدَّلَ حُسناً بَعدَ سُوءٍ فَإِنِّی غَفُورٌ رَحِیم [ 11 ] وَ
أَدخِل یَدَكَ فِی جَیبِکَ تَخرُج بَیضاءَ مِن غَیرِ سُوءٍ فِی تِسع آیات إِلی فِرعَونَ وَ قَومِه إِنَّهُم کانُوا قَوماً فاسِقِینَ [ 12 ] فَلَمّا جاءَتهُم آیاتُنا
578- مُبصِرَةً قالُوا هذا سِحرٌ مُبِین [ 13 ] وَ جَحَدُوا بِها وَ استَیقَنَتها أَنفُسُهُم ظُلماً وَ عُلُ  وا فَانظُر کَیفَ کانَ عاقِبَۀُ المُفسِدِینَ [ 14 ] -قرآن- 1
وَ لَقَد آتَینا داوُدَ وَ سُلَیمانَ عِلماً وَ قالا الحَمدُ لِلّه الَّذِي فَضَّلَنا عَلی کَثِیرٍ مِن عِبادِه المُؤمِنِینَ [ 15 ] وَ وَرِثَ سُلَیمان داوُدَ وَ قالَ یا أَیُّهَا
النّاس عُلِّمنا مَنطِقَ الطَّیرِ وَ أُوتِینا مِن کُل شَیءٍ إِن هذا لَهُوَ الفَضل المُبِین [ 16 ] وَ حُشِرَ لِسُلَیمانَ جُنُودُه مِنَ الجِن وَ الإِنس وَ الطَّیرِ فَهُم
یُوزَعُونَ [ 17 ] حَتّی إِذا أَتَوا عَلی وادِ النَّمل قالَت نَملَۀٌ یا أَیُّهَا النَّمل ادخُلُوا مَساکِنَکُم لا یَحطِمَنَّکُم سُلَیمان وَ جُنُودُه وَ هُم لا یَشعُرُونَ
18 ] فَتَبَسَّمَ ضاحِکاً مِن قَولِها وَ قالَ رَب أَوزِعنِی أَن أَشکُرَ نِعمَتَکَ الَّتِی أَنعَمتَ عَلَی وَ عَلی والِدَي وَ أَن أَعمَلَ صالِحاً تَرضاه وَ أَدخِلنِی ]
789 وَ تَفَقَّدَ الطَّیرَ فَقالَ ما لِیَ لا أَرَي الهُدهُدَ أَم کانَ مِنَ الغائِبِینَ [ 20 ] لَأُعَذِّبَنَّه عَذاباً - بِرَحمَتِکَ فِی عِبادِكَ الصّالِحِینَ [ 19 ] -قرآن- 1
شَدِیداً أَو لَأَذبَحَنَّه أَو لَیَأتِیَنِّی بِسُلطان مُبِین [ 21 ] فَمَکَثَ غَیرَ بَعِیدٍ فَقالَ أَحَطت بِما لَم تُحِط بِه وَ جِئتُکَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقِین [ 22 ] إِنِّی
وَجَ دت امرَأَةً تَملِکُهُم وَ أُوتِیَت مِن کُل شَیءٍ وَ لَها عَرش عَظِیم [ 23 ] وَجَ دتُها وَ قَومَها یَسجُدُونَ لِلشَّمس مِن دُونِ اللّه وَ زَیَّنَ لَهُمُ
566 أَلاّ یَسجُدُوا لِلّه الَّذِي یُخرِج الخَبءَ فِی السَّماوات وَ الَأرضِ - الشَّیطان أَعمالَهُم فَصَدَّهُم عَن السَّبِیل فَهُم لا یَهتَدُونَ [ 24 ] -قرآن- 1
وَ یَعلَم ما تُخفُونَ وَ ما تُعلِنُونَ [ 25 ] اللّه لا إِلهَ إِلاّ هُوَ رَبُّ العَرش العَظِیم [ 26 ] قالَ سَنَنظُرُ أَ صَدَقتَ أَم کُنتَ مِنَ الکاذِبِینَ [ 27 ] اذهَب
426 إِنَّهُ - بِکِتابِی هذا فَأَلقِه إِلَیهِم ثُم تَوَل عَنهُم فَانظُر ما ذا یَرجِعُونَ [ 28 ] قالَت یا أَیُّهَا المَلَأُ إِنِّی أُلقِیَ إِلَی کِتاب کَرِیم [ 29 ] -قرآن- 1
مِن سُلَیمانَ وَ إِنَّه بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم [ 30 ] أَلاّ تَعلُوا عَلَی وَ أتُونِی مُسلِمِینَ [ 31 ] قالَت یا أَیُّهَا المَلَأُ أَفتُونِی فِی أَمرِي ما کُنت قاطِعَۀً
أَمراً حَتّی تَشهَدُون [ 32 ] قالُوا نَحن أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأس شَدِیدٍ وَ الَأمرُ إِلَیک فَانظُرِي ما ذا تَأمُرِینَ [ 33 ] قالَت إِن المُلُوكَ إِذا دَخَلُوا
470 وَ إِنِّی مُرسِلَۀٌ إِلَیهِم بِهَدِیَّۀٍ فَناظِرَةٌ بِمَ یَرجِع المُرسَلُونَ - قَریَۀً أَفسَ دُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهلِها أَذِلَّۀً وَ کَ ذلِکَ یَفعَلُونَ [ 34 ] -قرآن- 1
35 ] فَلَمّا جاءَ سُلَیمانَ قالَ أَ تُمِدُّونَن بِمال فَما آتانِیَ اللّه خَیرٌ مِمّا آتاکُم بَل أَنتُم بِهَدِیَّتِکُم تَفرَحُونَ [ 36 ] ارجِع إِلَیهِم فَلَنَأتِیَنَّهُم بِجُنُودٍ لا ]
قِبَلَ لَهُم بِها وَ لَنُخرِجَنَّهُم مِنها أَذِلَّۀً وَ هُم صاغِرُونَ [ 37 ] قالَ یا أَیُّهَا المَلَؤُا أَیُّکُم یَأتِینِی بِعَرشِها قَبلَ أَن یَأتُونِی مُسلِمِینَ [ 38 ] قالَ عِفرِیتٌ
590 قالَ الَّذِي عِندَه عِلم مِنَ الکِتاب أَنَا آتِیکَ - مِنَ الجِن أَنَا آتِیکَ بِه قَبلَ أَن تَقُومَ مِن مَقامِکَ وَ إِنِّی عَلَیه لَقَوِيٌّ أَمِین [ 39 ] -قرآن- 1
بِه قَبلَ أَن یَرتَدَّ إِلَیکَ طَرفُکَ فَلَمّا رَآهُ مُستَقِ  را عِندَه قالَ هذا مِن فَضل رَبِّی لِیَبلُوَنِی أَ أَشکُرُ أَم أَکفُرُ وَ مَن شَکَرَ فَإِنَّما یَشکُرُ لِنَفسِه وَ مَن
کَفَرَ فَإِن رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیم [ 40 ] قالَ نَکِّرُوا لَها عَرشَها نَنظُر أَ تَهتَدِي أَم تَکُون مِنَ الَّذِینَ لا یَهتَدُونَ [ 41 ] فَلَمّا جاءَت قِیلَ أَ هکَذا عَرشُکِ
قالَت کَأَنَّه هُوَ وَ أُوتِینَا العِلمَ مِن قَبلِها وَ کُنّا مُسلِمِینَ [ 42 ] وَ صَ دَّها ما کانَت تَعبُدُ مِن دُونِ اللّه إِنَّها کانَت مِن قَوم کافِرِینَ [ 43 ] قِیلَ لَهَا
ادخُلِی الصَّرحَ فَلَمّا رَأَته حَسِبَته لُجَّۀً وَ کَشَ فَت عَن ساقَیها قالَ إِنَّه صَ رح مُمَرَّدٌ مِن قَوارِیرَ قالَت رَب إِنِّی ظَلَمت نَفسِی وَ أَسلَمت مَعَ
از مصدر عمه بفتح اوّل و دوّم بمعنی سرگردانی، « یعمهون » : 866 [ صفحه 459 ] معنی لغات - سُلَیمانَ لِلّه رَب العالَمِینَ [ 44 ] -قرآن- 1
از وزع بصداي بالاي واو « یوزعون » آن شعله و آتشی که از آتش زیاد براي هیزم افروختن برمیدارند « قبس » ، جرقهي آتش « شهاب »
از حطم « یحطمنّکم » ، و سکون زاي بمعنی جلوگیري و نگهداري، قشونی را منظّم کردن که دنبال یکدگر باشند و پراکنده نشوند
پی گم شده و غایب رفت و « تفقّد » . یعنی تقسیم و الهام و اصلاح کرد « اوزع » از « اوزعنی » بفتح اوّل و سکون دوّم بمعنی شکستن
از مصدر تمرید بمعنی صاف کردن، هموار کردن، دراز ساختن ساختمان، از برگ « ممرّد » ، کاخ و قصر « صرح » جستجوي آن کرد
پیراستن شاخه. ترجمه: بنام خداي بخشندهي مهربان 1 اینکه بر دل تو میرسد آیات قرآن است و نامهاي آشکار 2 که هدایت است و
بشارت براي مردم با ایمان 3 آنانکه نماز میگذارند و زکات میدهند و بزندگی در عالم دیگر یقین دارند [و آمادهي آن میشوند
ولی] 4 آنها که ایمان بآخرت ندارند فکر و کارشان را در نظرشان میآرائیم تا آنجا که سرگردان میشوند و بکج میروند 5 اینگونه
مردم در زندگی بسختی گرفتارند و بعالم دیگر زیانی بیشتر دارند 6 [اکنون بیقین بدان که] تو اینکه قرآن را از سوي داناي حکیم
صفحه 200 از 226
فرا میگیري 7 [و بخاطرت میآورد که بشب در بیابان] موسی بخانواده خود گفت: آتشی از دور میبینم [بمانید] تا بزودي از آن
خبري آرم یا شعله آتشی که شاید خود را گرم کنید 8 چون بآن جا رسید اینکه آواز شنید: فرخنده است آنکه درون اینکه آتش
است و آنکه بر کنارهي آن و پاکیزه است خداوند جهانیان [که اینهم نماي قدرت است] 9 اي موسی من خداي عزیز و حکیم هستم
[که سخنم میشنوي] 10 عصاي خود بینداز [تا قدرت ما بینی او انداخت] و چون دید که- همچو ماري در جنبش است پشت کرده
رو بفرار و برنگشت [که آنرا بردارد باو گفتیم] اي موسی مترس که پیغمبران را پیش ما ترسی نیست 11 فقط او میترسد که ستم
کرده و از پس بدي نکوکار شده است که من [باین کسان] آمرزنده و مهربانم 12 اي موسی دست خود را در گریبانت کن تا
درخشنده بیرون کنی بیآتش و سوزش [پس با [ صفحه 460 ] اینها که بتو عنایت میکنیم برو] با نه نشانی بسوي فرعون و ملّت او که
مردمی فاسق هستند 13 آنها چون اینکه نشانیها را دیدند گفتند: چه آشکار جادوئی است 14 نپذیرفتند آنرا از روي ظلم و سرکشی
با آنکه بدل استوار داشتند و تو بیندیش که دنبالهي کار تباهکاران بکجا انجامید [و بچه سرنوشتی گرفتار شدند] 15 [اینکه بود
نمونهاي از سرگذشت موسی اکنون گوش دار که] بداود و سلیمان علم و پیغمبري دادیم و آنها هم گفتند: ستایش خداي را است
که ما را بر بیشتر بندگان صالح خود برتري داد 16 و سلیمان جانشین و وارث داود شد و بمردم اعلام کرد: زبان پرندگان بمن
آموختهاند و از هر چیز بهرهمندم کردهاند و البتّه اینکه عنایتی است و فضلی آشکار که کس منکر آن نتواند شد 17 [بلی] براي
سلیمان از جن و انس و پرنده قشونی فراهم شد که همگی جمع و جور بودند و با هم مرتّب بدون پراکندگی روانه میشدند 18
روزي او با گروه فرمانبرانش بسر زمین مورچگان رسیدند و موري گفت: اي موران بجایگاه خود درون شوید تا شکوه سلیمان و
لشکرش شما را پایکوب نکند چون اینان بیخبرند 19 سلیمان از اینکه سخن خندید و گفت: اي خدا شکر خود بمن الهام کن تا
پاس بدارم آن نعمت که بمن و مادر و پدرم دادهاي [که اینکه پیغمبر شد و آن همسر و مادر پیغمبر] و کومکم کن بآن کار نیک
که تو پسندي و مرا در دستهي بندگان صالح خود بشمار بیاور 20 [روزي گروه سلیمانی فراهم بودند] سلیمان هدهد را جست و
نیافت و گفت: چرا آنرا نمیبینم مگر از غایبان است! 21 البتّه سخت آزارش خواهم کرد یا سرش را میبرم مگر عذري درست و
موجّه داشته باشد 22 کوتاه درنگی کرد و چیزي نگذشت که هدهد [حاضر شد و] باو گفت: از جائی خبر دارم که تو نمیدانی و آن
ملک ملکهي سبا است که آگاهی درست آن را من براي تو آوردهام 23 دیدم آنجا زنی حکومت میکند که از همه چیز بهرهمند
است و سریري بزرگ دارد 24 دیدم بجاي خداپرستی خود و مردمش خورشیدپرست هستند و شیطان آنها را گمراه و از راه
بگردانده است و اینکارشان را نیکو نمایانده است تا که خود راه خویشتن را نیابند 25 چرا آن مردم خداي را سجده نمیکنند که
نهانی در آسمان و زمین را او [ صفحه 461 ] بیرون میآورد و او است داناي کارهاي نهان و آشکار شما 26 همان خدائی است که
جز او خدائی نیست و او پروردگار عرش بزرگ است 27 [سخن مرغک که به اینجا رسید] سلیمان گفت: بنگریم که راست گفتی
یا دروغی پرداختی 28 [اینک] نامه- اي از من بآنها رسان و خود بازگشته در کناري بانتظار بمان تا بشنوي با یکدگر چه شور کنند
و جواب دهند 29 [هدهد نامه را رساند و شنید که ملکهي سبا با مردم خویش گفت] اي بزرگان گرانمایه نامهاي بمن رسیده است
از سلیمان که در آن چنین- نوشته است 30 بنام خداوند بخشندهي مهربان 31 بمن برتري نجوئید و همگی سر سپرده بدر بارم آئید
32 اکنون شما بمن راه بنمائید، چه هرگز کاري انجام ندادهام جز آنکه شما حضور داشته و همفکر بوده و رأي دادهاید 33 گفتند:
ما مردمی سخت و نیرومند هستیم و کار بدست تو است بنگر که چه خواهی و چه فرمان کنی 34 او گفت: شک نیست که
پادشاهان بهر جاي فرود آیند کارشان ویرانی آنجا است و خوار نمودن عزیزان آن و البتّه جز اینکه کاري ندارند، 35 اکنون هدیّه
اي براي او میفرستیم تا ببینم فرستادگان بچه روي برمیگردند 36 چون هدیّهي او بسلیمان رسید گفت: مگر میخواهید با هدیّهي خود
بمن کومک کنید با اینکه آنچه خدا بمن داده است بهتر است از آنچه بشما داده است، شما هستید که باین چیزها خوشدلید 37 برو
بسوي ملّت خود که من لشکري بر سرشان آورم که با آن برابر نتوانند شد و از آن سرزمین بخواري و اسیري بیرونشان میآورم 38
صفحه 201 از 226
[آنگاه] گفت: اي گروه حاضرین کدامیک از شما میتواند تخت ملکهي سبا را پیش از آنکه خودشان سرسپرده بیایند بیاورید! 39
عفریتی از اجنّه و دیوي زبردست گفت: اي سلیمان پیش از آنکه از جاي بلند شوي آن را نزد تو آرم زیرا هم قدرت دارم و امینم
[یعنی نه سستی در کار من باشد و نه کمبود تا شکستی در تخت پدید آید] 40 دیگري که دانشی از کتاب الهی داشت و از لوح
محفوظ خبردار بود گفت: پیش از آنکه چشم بر هم زنی آنرا نزد تو آرم، چون سلیمان نگاه کرد تخت را جلو خود گذارده دید
گفت: اینهم بخششی است از پروردگارم تا مرا بیازماید که شاکرم یا کافر نعمت [ صفحه 462 ] و البتّه آنکه پاس نعمت بدارد براي
خود شکر کرده است که خداي من [از شکر مردم] بینیاز است و کریم 41 آنگاه گفت: تخت ملکه را تغییري دهید تا بنگریم که
آنرا می- شناسد یا نه! 42 چون ملکه بپیشگاه آمد از او پرسیدند: آیا تخت تو اینکه چنین بود! او گفت: گویا که اینکه همان است و
پیش از اینکه نمایش و آزمایش ما را از حشمت سلیمان خبردار کرده بودند و تسلیم باو بودیم 43 سلیمان هم او را که کافر بود از
شرك و پرستش غیر حق جلوگیر شد و [دستور داد] 44 باو گفتند: باین کاخ [که فضاي آن از درخشندگی و زیبائی چون دریا موج
میزند] وارد شو، او آنجا را که دید پنداشت آبی است انباشته بناچار ساق خود برهنه کرد [که لباستر نشود] سلیمان باو گفت
[مترس که آب نیست] کوشکی است صاف و درخشنده از بلّور [در اینکه- موقع] ملکه گفت: اي پروردگار من بر خود ستم کردم
و با سلیمان تسلیم خداوند جهانم. سخن مفسّرین: مجمع: اینکه سوره بمکّه نازل شده است و آیات آن بحساب قاریهاي حجاز نود و
اختلاف کردهاند که « قواریر » و در « اولوا بأس شدید » پنج است، و بحساب قرّاء بصره چهار و کوفیها نود و سه دانسته- اند، و در
1 کشف: طاء اشاره است بطهارت قدس حق،ّ و سین اشاره بپرتو عزّت او است و خداوند بطهارت « طس » .! آیت جداگانه است یا نه
قدس خود و بپرتو عزّت خود سوگند یاد میکند که هر کس برحمت من امیدوار است ناامید نمیشود. طنطاوي: طاء اشاره بطائر است
4 فخر: یعنی « زَیَّنّا لَهُم أَعمالَهُم » . و سین اشاره بسلیمان که در اینکه سوره سلیمان تفقّد حال پرنده میکند و راه تفقّد را بما یاد میدهد
30 أبو الفتوح: در معنی اینکه جمله و - خداوند در دل آنها علم بسود و لذّت هر چیز آفرید و علم بزیان آن نیافرید. -قرآن- 1
دنبالهي آن دو معنی گفتهاند: 1- حسن بصري و جبّائی گفتهاند: یعنی وظایف ایشان را آراستیم بامر و نهی و بیم و نوید و [ صفحه
463 ] ترساندن و وادار کردن. ولی آنها چون رفتار نکردهاند سرگردان ماندهاند، 2- یعنی ما کار آنها را در نظرشان آراستیم
7 «ٍ بِشِهاب قَبَس » . بوسیلهي ایجاد شهوت در آنها ولی خود نیندیشیدند و آنرا که موظّف بودند عمل نکردند و سرگردان ماندند
20- مجمع: هر دو کلمه با تنوین جرّ قرائت شده است تا صفت و موصوف باشند و اوّل بدون تنوین نیز قرائت شده است. -قرآن- 1
8 طبري: إبن عبّاس گفته است: یعنی نور خداوند است که در درخت دیده میشود، قتاده گفته است: یعنی نور « بُورِكَ مَن فِی النّارِ »
موسی است یا موسی و ملائکه. « مَن حَولَها » خداوند بوده است که گفته شده است: فرخنده باشد آنکه در آتش است، و مقصود از
257 مجمع: حسن بصري و سعید جبیر گفتهاند: یعنی فرخنده است آنکه روشن کرده است اینکه نور و - 29 -قرآن- 243 - -قرآن- 1
فرخنده است آنکه در پی آتش است که موسی باشد. کشف: در « بورك من فی طلب النّار » آتش را، و بعضی گفتهاند: یعنی
مقصود از کلمهي نار دو قول است: 1- آتشی بوده است با روشنائی و سوزندگی مانند دیگر آتشها که بگفتهي سعید بن جبیر یکی
حجابه النّور لو کشفها لا حرقت سبحات وجهه کل شیء ادرکه » از حجابهاي خداوندي بوده است چون پیغمبر [ص] فرموده است
یعنی پردهي حق نوري است که اگر او آنرا بردارد جلال و عظمت او بسوزاند هر آنچه آنرا بیند، و زان پس اینکه جمله را « بصره
پس معلوم میشود آنجا که موسی رفته است حجاب خداوندي بوده است که بصورت « أَن بُورِكَ مَن فِی النّارِ » : قرائت فرموده است
آتش نمایان بوده است، 2- آن پرتوي بوده است که سوزاندنی نبوده است چون از درختی سبز افروخته بود که آن درخت خود
کبود رنگ بود و هر چه افروختگی بیشتر میشد سبزي درخت نمودارتر بود و مفسّرین گفتهاند: نار که در آیه است نور خداوند بوده
483 و هم در کشف الأسرار نوشته است: آن شب که موسی در آن بیابان در - است که موسی آنرا آتش پنداشته است. -قرآن- 450
تحیّر [ صفحه 464 ] افتاد از مدین برفته و روي بمصر نهاده و بقصد آن که تا مادر خویش و دو خواهر یکی زن قارون و دیگر زن
صفحه 202 از 226
یوشع نون از آنجا بیارد و بیم فرعون در دل وي بود همی ناگاه در آن بیابان راه گم کرد، با شبی بود تاریک و راه باریک، شبی
دیجور و موسی سخت رنجور، در آن بیابان متحیّر مانده میان با دو باران و سرماي بیکران و برق درخشان و رعد غرّان، وزن وي از
درزه نالان، خواست تا آتشی افروزد، سنگ و آتش زنه برداشت بسیار بزد و آتش بیرون نداد، از سر تیزي و تندي سنگ و آتشزنه
هر دو به- زمین زد، ربّ العالمین هر دو را با وي بسخن آورد گفتند: یا موسی صفرا مکن و خشم مگیر که ما در امر پادشاهیم،
باطن ما پر از آتش است أما فرمان نیست که یک ذرّه بیرون دهیم، آن شب فرمان رسید همه آتشهاي عالم را که در معدن خود
همی باشید هیچ بیرون میائید که امشب شبی است که دوستی را بآتش بخود راه خواهیم داد و نواختی بر وي خواهیم نهاد، اینکه
أَ فَرَأَیتُمُ » ربّ العالمین در قرآن شش آتش یاد کرد: یکی آتش منفعت، قوله « آنَسَ مِن جانِب الطُّورِ ناراً » : است که ربّ العزّه گفت
«ٍ خَلَقتَنِی مِن نارٍ وَ خَلَقتَه مِن طِین » دیگر آتش مذلّت قوله « قالَ انفُخُوا حَتّی إِذا جَعَلَه ناراً » دگر آتش معونت قوله « النّارَ الَّتِی تُورُونَ
إِنِّی » ششم آتش معرفت و هدایت « یا نارُ کُونِی بَرداً وَ سَلاماً » پنجم آتش کرامت « النّارُ وَعَدَهَا اللّه الَّذِینَ کَفَرُوا » چهارم آتش عقوبت
عامّهي خلق از آتش منفعت معیشت یافتند ذو القرنین از آتش معونت نظام ولایت یافت، ابلیس از آتش مذلّت لعنت « آنَست ناراً
یافت؟،؟، کافر از آتش عقوبت مزید عذاب یافت، ابراهیم از آتش کرامت سلامت یافت، موسی از آتش معرفت و هدایت قربت
با وسط چه «ِ أَسري بِعَبدِه » ! باز مصطفاي عربی باوّل چه بود « قَرَّبناه نَجِیا » و به آخر نجوي بود « نودي » یافت، موسی را باوّل نداء بود
-1403- 1349 -قرآن- 1368 - 1282 -قرآن- 1302 - 1208 -قرآن- 1233 - 1140 -قرآن- 1164 - 1026 -قرآن- 1096 - بود! -قرآن- 990
دَنا فَتَدَلّی فَکانَ قابَ قَوسَین أَو » . و بآخر چه بود « عند سدرة المنتهی » 1851- 1795 -قرآن- 1832 - 1453 -قرآن- 1773 - قرآن- 1430
12 طبري: یعنی سفیدي که از پیسی و بیماري برص نیست. ولی ما در ترجمه « بَیضاءَ مِن غَیرِ سُوءٍ » 91 قال که - قرآن- 39 - .« أَدنی
12 طبري: إبن زید گفته است: یعنی عصاء دست - « فِی تِسع آیات إِلی فِرعَونَ » 36 قال که - روشنی بیسوزش نوشتیم. -قرآن- 1
46 [ صفحه 465 ] نورانی، و شپش و ملخ و وزغه و طوفان و خون و سنگ که بر سرشان بارید و طمس که صورتهاشان - قرآن- 1
با فتح میم و صاد خواندهاند. « مبصرة » 13 مجمع: از امام زین العابدین علیه السّلام و قتاده نقل شده است که « مُبصِرَةً » . دگرگون شد
15 کشف نوشته: بر لسان اهل معرفت اینکه علم فهم است و علم فهم علم حقیقت « وَ لَقَد آتَینا داوُدَ وَ سُلَیمانَ عِلماً » 12- -قرآن- 1
46 گفت آن علمی است لدنّی ربّانی، صفت بشده، حقیقت بمانده، حال - است. جنید را پرسیدند علم حقیقت چیست! -قرآن- 1
عارف همین است: صفت بشده حقیقت بمانده، عامّهي خلق بر مقامیاند که ایشان را صفت پیدا شده و حقیقت از ایشان روي
بپوشیده باز اهل خصوص را صفات نیست گشته و حقیقت بمانده، نیکو سخنی که آن جوانمرد گفته در شعر: نیست عشق لا یزالی
را در آن دل هیچ کار || کو هنوز اندر صفات خویش ماند است استوار اوّل علم حقیقت است و برتر از آن عین حقیقت و وراء آن
حق حقیقت، علم حقیقت معرفت است، عین حقیقت وجود است، حق حقیقت فنا است، معرفت شناخت است و وجود یافت است و
از شناخت تا بیافت هزار وادي بیش است. حلّاج گفت: او که بنور ایمان اللّه را جوید همچنان است که بنور ستاره خورشید را
18 مجمع: «ِ أَتَوا عَلی وادِ النَّمل » . جوید. او جل جلاله بقدر خود قائم است، و در عزّ خود قیّوم، بعزّ خود بعید، بلطف خود قریب
30 حسینی نوشته: نظم. نه بر باد رفتی سحرگاه - وادي نمل را گفتهاند در شام بوده و بگفتهي دیگري در طایف بوده است. -قرآن- 1
و شام || سریر سلیمان علیه السّلام بآخر ندیدي که بر باد رفت || خنک آنکه با دانش و داد رفت و در بحر الحقایق تشبیه میکند
وادي نمل را بهواي نفس حریص بر دنیا و [ صفحه 466 ] نملهي منذره را بنفس لوّامه، و سلیمان را بقلب، و مساکن را بحواسّ
18 کشف: « لا یَحطِمَنَّکُم سُلَیمان وَ جُنُودُه وَ هُم لا یَشعُرُونَ » خمس: بیت: چون ندیدي دمی سلیمان را || تو چه دانی زبان مرغان را
68 حشمت من بر روي هوا حرکت میکند و خود پیغمبرم و عادل چگونه شما موران را پایمال - سلیمان بمور گفت: -قرآن- 1
همین است که تو عادلی ولی لشکریان تو ندانسته ممکن است پاي بر موري نهند. و « لا یشعرون » میکنم! او گفت: مقصود من از
مقصودم از پایمال کردن قشون پایمال شدن دل است که چون حشمت تو بینند آرزوي خوشی دنیا کنند و براي درویش آن بهتر که
صفحه 203 از 226
با دو نون که اوّل « لیأتینّنی » : 21 مجمع «ٍ أَو لَیَأتِیَنِّی بِسُلطان » « لا تَمُدَّن عَینَیکَ إِلی ما مَتَّعنا » جاه و مال اغنیا را نبیند که در قرآن است
با فتح و ضم کاف هر دو خوانده شده است، « مکث » مشدّد است و مفتوح. و با یک نون که مشدّد است نیز قرائت شده است، و نیز
بدون همزه و با همزهي مفتوح قرائت شده و قرائت دیگران با همزهي مجرور منوّن است. و [الا یسجدوا] بالام بیتشدید و « سبأ » و
قرائت کسائی و حفص و عاصم با تاء بصیغهي خطاب و دیگران با یاء « ما تُخفُونَ وَ ما تُعلِنُونَ » ، با نون قرائت شده است « أَلّا یَسجُدُوا »
29 أبو «ٌ أُلقِیَ إِلَی کِتاب کَرِیم » ] 906- 843 -قرآن- 874 - 497 -قرآن- 826 - 465 -قرآن- 466 - بصیغهي غایب خواندهاند. -قرآن- 421
و عبد اللّه عبّاس گفت شریف براي شرف صاحبش، ضحّاك گفت: براي آن « مقام کریم » الفتوح: قتاده گفت: کریم یعنی نیکو مثل
و از انس « کرم الکتاب ختمه » کریمش خواند که مهري بر او نهاده بود چنانکه عبد اللّه خود از رسول [ص] خدا نقل کرده که فرمود
روایت شده که گفت چون رسول [ص] خواست که براي عجم نامه نویسد، گفتند عجم را عادت آنست که نامه بیمهر را حرمت
34 فخر: بعضی گفتهاند: اینکه « وَ کَذلِکَ یَفعَلُونَ » 39- ندارند رسول علیه السّلام فرمود مهري بساختند و نامه را مهر کرد]. -قرآن- 3
جمله دنبالهي سخن ملکه سبا است که براي تأکید گفتار خود گفته است، بعضی گفتهاند: دنبالهي نقل سخن او نیست بلکه جملهاي
37 أبو الفتوح: غرض او آن بود « أَیُّهَا المَلَؤُا أَیُّکُم یَأتِینِی بِعَرشِها » ] 26- است جداگانه براي تثبیت و تصدیق سخن آن زن. -قرآن- 1
54 [ صفحه 467 ] باشد خارق عادت و آیتی و دلالتی بود بلقیس را بر نبوّت و صدق سلیمان]. روح البیان: نقل - تا معجزه -قرآن- 3
است که چون فرستادگان بلقیس از نزد سلیمان برگشتند و او را خبردار کردند از حشمت و مقام سلیمان گفت: من میدانستم که او
پادشاه نیست بلکه پیغمبر است و بسلیمان پیغام داد که من با مردان ملک خود نزد تو می- آیم تا سخنت را بشنوم و تخت خود را
در خانهاي پنهان کرد و نگهبانان بر آن گماشت و کلید آن را با خود برداشت و روانهي ملک سلیمان شد، و چون او را از دور دید
که با جماعتش میآید و میدانست که او میخواهد تسلیم شود ولی لازم دانست که باو نمایشی بدهد تا پیغمبري خود و قدرت
خداوند را نمودار کند از اینروي گفت کی میتواند تخت او را که با کوشش زیاد پنهان کرده است پیش از آمدنش اینجا بیاورد. و
در مثنوي است: چونکه بلقیس از دل و جان عزم کرد || بر زمان رفته هم افسوس خورد ترك مال و ملک کرد او آنچنان || که
ببرگ نام و ننگ آن عاشقان هیچ مال و هیچ مخزن هیچ رخت || می دریغش نامد الّا جز که تخت پس سلیمان از دلش آگاه شد
||کز دل او تا دل او راه شد دید از دورش که آن تسلیم کیش || تلخش آمد فرقت آن تخت خویش آن بزرگی تخت کز حدّ
میفزود || نقل کردن تخت را امکان نبود خرده کاري بود و تفریقش خطر || همچو او صال بدن با همدگر پس سلیمان گفت
گرچه فی الأخیر || سرد خواهد شد بر او تاج و سریر لیک خود با اینهمه بر نقد حال || جست باید تخت او را انتقال تا نگردد
39 تأویلات کاشانی عفریت قوّهي «ِ قالَ عِفرِیت-ٌ تا- الَّذِي عِندَه عِلم مِنَ الکِتاب » خسته هنگام لقا || کودکانه حاجتش گردد روا
وَ مَن » واهمه است که نفس را باختیار خود میگیرد بوسیلهي بیم و امید و وادارش میکند بهدفهاي موهوم و آرزوهاي خواستنی او
-17- عقل عملی آدمی است که از علم و حکمت انجام کار شایسته و احکام دین بوسیله لوح محفوظ، -قرآن- 1 «ِ عِندَه عِلم الکِتاب
269 [ صفحه 468 ] خبري دارد و نفس را نزدیک میکند بدوستی شرف و نام نیک، و وادارش میکند - 70 -قرآن- 234 - قرآن- 29
بعبادات و کرامات معنوي. صافی از امام هادي علیه السّلام نقل است که سلیمان خود پیغمبر و عالم توانا بود بر احضار تخت بلقیس
تا او را بجن و انس معرّفی کند که عالم و جانشین من است و او آصف بن «ِ عِندَه عِلم مِنَ الکِتاب » ولی واگذار کرد بآن کس که
42 اختلافست که اینکه قول « وَ أُوتِینَا العِلمَ مِن قَبلِها » ] 182- برخیا بود که از علم سلیمان فرا گرفته و عالم شده بود. -قرآن- 149
کیست، بعضی گفتند قول قوم سلیمان است، و جمعی گفتند کلام بلقیس است و گفت ما پیش از اینکه دانسته بودیم قدرت خدایرا
بر هر چیز که بخواهد و اسلام آورده بودیم، و بعضی گفتهاند کلام سلیمان است یعنی براي ما آگاهی بود که وي اسلام آورده قبل
43 أبو الفتوح: یعنی باز داشت سلیمان بلقیس را از پرستش «ِ وَ صَدَّها ما کانَت تَعبُدُ مِن دُونِ اللّه » 39- از آنکه نزد ما بیاید. -قرآن- 3
یعنی آنچه غیر خداي میپرستید ویرا « صدّ » در محل رفع است فاعل « ما » آفتاب و آنچه بدون خداي میپرستیدند، و بعضی گفتهاند
صفحه 204 از 226
وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّی » 7 - 51 سخن ما: 1- دو آیت 6 - از پرستش خداي باز داشت و اینکه لا یقتر است بسیاق کلام بر ظاهر خود]. -قرآن- 1
آدمی را باین نکته متوجّه میکند که ارتباط اینکه دو آیه بیکدیگر و الهام آن دو بدل پیغمبر « القُرآنَ، و قال موسی إِنِّی آنَست ناراً
شاید براي تقویت دل و آرامش خاطر حضرتش بوده است که اینکه حروف و الفاظ و کلمات که قرآن درست میکند و بر زبان تو
روان میشود اندیشهي بیهوده نیست، فراگیري از عالم علم و حکمت بینهایت است چنانکه موسی هم آتش دید و رفت بپندار آتش
بگوشش رسید پس همانگونه که موسی روشنی را آتش پنداشت و آن پرتو حق بود و او را معرفت آموخت « ان بورك » ولی آواز
اینکه سخنان هم نه کلمات فصیح و سخنان شیواي عربی است بلکه دانش و بینش گفتنی و خواندنی است از سوي آنکه دانش و
تا آخر « وَ وَرِثَ سُلَیمان داوُدَ » 2- آیت 16 [ 102 [ صفحه 469 - 64 -قرآن- 80 - بینش را آفرید و تو را بآنها رهبري کرد. -قرآن- 30
سرگذشت سلیمان، در تورات نمونهاي از دو مطلب است: 1- دانستن زبان مرغان را آنجا بصورت دیگر آورده باین بیان که سلیمان
مردي عالم و حکیم بود و سه هزار مثل گفت و در باره درختان سخن گفت از سرو آزاد لبنان تا زوفائی که بر دیوارها میروید و در
3- دیدار ملکهي سبأ را چنین نقل کرده است: ملکهي سبا 44- بارهي بهائم و مرغان و حشرات و ماهیان نیز سخن گفت. -قرآن- 14
آوازه سلیمان را در بارهي اسم خداوند شنید با حشمت تمام آمد تا او را بمسائلی امتحان کند. سلیمان جواب تمام مسائل او را داد او
قدردانی و شکر زیاد کرد از سلیمان و آنقدر اموال داد که بآن اندازه براي سلیمان نیامده بود، و ما براي نقل اینکه قضیّه باین تفصیل
همان را میگوئیم که چند جا گفتهایم: چون سلیمان و مقام او بگوش عرب رسیده بود چه از راه افسانههاي قدیم که با ملکهي سبا و
سرزمین یمن سر و کار داشته است و چه بوسیلهي یهود که آمیزش با آنها داشتهاند و او را پادشاه و پیغمبر بزرگ بنی اسرائیل
میشناختهاند، از اینروي خاطرات ناقص و افسانه مانند آنها در اینکه آیات بصورت حقیقت تربیتی تبدیل شده و با جملههائی شیوا و
- جالب که میتوانند آنرا همیشه در خاطر بدارند و از خواندنش لذّت ببرند وسیلهي پند و عبرت و تعلیم و تربیت شده است. 4
در آیت 16 شاید اشاره باشد به اینکه که شخصیّتهاي بزرگ و رهبران بخصوص که اگر پیشواي دین و « عُلِّمنا مَنطِقَ الطَّیرِ » جملهي
سیاست بودند بایستی آشناي باحوال مردم باشند و عموم طبقات تحت سرپرستی خود را بشناسند و کوچکترین افراد را از نظر دور
ندارند و زبان آنها را بدانند و از احتیاجات و مقتضیات سرزمین آنها آگاه باشند تا بتوانند براي هر گروه آنچه بایستنی داد و
مهربانی است فراهم کنند و با آنها بآن جور رفتار نمایند، و نیز ممکن است زبان دانستن کنایه باشد از بینائی احوال یک موجود
] 41- چنانکه مردي از اهل دانائی و بینائی میگفت گلهاي گلدان خانهي من با من سخن میگویند، یعنی احتیاجات -قرآن- 13
شاید اشاره به اینکه که کوچکترین افراد که در « تَفَقَّدَ الطَّیرَ » صفحه 470 ] و نواقص آنها را درك میکنم. 5- آیت 20 جملهي
سرپرستی کسی هستند نباید از نظر دور باشند و نقل اینکه عمل سلیمان براي راهنمائی و تذکّر بدیگران است که پدر و یا مسئول
یک بنگاه و هر که رسیدگی بکاري را عهدهدار است نباید از آنها غافل باشد چنانکه امروز میبینیم پدرها تا آن اندازه توجّه
بفرزند خود دارند که صبح از خانه بمدرسه برود و از طرز کار و رابطهي او با محیط و مدرسه هیچ خبردار نیستند، و یا رئیس یک
کارخانه و یا اداره اگر خیلی باریکبین باشد همان آمدن اوّل وقت و رفتن آخر وقت را در نظر میگیرد و بطرز کار و رفتار و انجام-
وظیفهي آنها هیچ توجّه نمیکند، و بیشتر عیب کارهاي ما از همین سهل انگاري در کارها است با اینکه میتوان گفت: اینکه جملهي
قرآن وادار میکند بوارسی وضع ساده- ترین جزء یا فردي که بکاري وادار شده است. باز مبالغه نخواهد بود اگر بگوئیم: -قرآن-
41-21 میتوانیم از اینکه جمله بفهمیم که یک راننده و یا متخ ّ صص دستگاه ماشین مسئول رسیدگی بیک پیچ و مهره و چرخ ماشین
شاید براي رهبري باین باشد که هر کس در هر کار و سخن خود باید متّکی بدلیل باشد «ٍ لَیَأتِیَنِّی بِسُلطان » خود میباشد. 6- آیت 21
و نسنجیده و بدون استدلال نباید چیزي گفت و کاري کرد، و نیز میفهماند که باید همیشه نظم کار را رعایت کرد و تخلّف از آن
بدون جهت موجب آزار و گرفتاري است بخصوص در کارهاي اجتماعی و روابط افراد با یکدگر که اگر با کسی وعدهاي دارد و
یا در انجام وظیفهاي هست تخلّف از آن موجب استحقاق عذاب است و باید آنکه مواظب اینکه وظیفهي خود نیست تنبیه و
صفحه 205 از 226
مجازات شود که تقصیر بزرگی کرده است و البتّه سلیمان که حشمت او ضرب- المثل در شخصیّت است و مقام هدهدي را از نظر
دور نمیدارد و تفقّد میکند و بر غیبت او تهدید میکند و نتیجهي اینکه باریکبینی و وارسی آن میشود که ملکهي سبأ پادشاه مشهور
و معتبر تسلیم او میشود، پس جاي تعجّب نیست که کار او وسیلهي راهنمائی باشد براي یک استاد ماشین که اگر پیچ و چرخ ماشین
تا «ُ زَیَّنَ لَهُم الشَّیطان » 40 [ صفحه 471 ] کند کارش بخوبی بگردش و انجام میباشد. 7- آیت 24 جملهي - خود را وارسی -قرآن- 13
آخر آیت بعد اشاره باشد به اینکه که پرندگان هم زشتی شرك و پرستش غیر خدا را در مییابند چون بموجب فطرت و نهاد اصلی
روي بخدا هستند و آفرینندهي خود را میشناسند تا آنجا که هدهد آن- ملّت را بر آفتاب پرستی سرزنش میکند پس سزاوار است
8- آیت 25 جملههاي 51- که آدمی چشم و گوش خود باز کند و بدریافت حقیقت از پرندهي کوچک کمتر نباشد. -قرآن- 21
چنانکه نوشتیم با تاء بصیغهي خطاب هم قرائت شده است و شاید اگر چنین باشد براي اظهار معرفت آن مرغک « تُخفُونَ و تُعلِنُونَ »
33 -قرآن- - است در انجمن جانوران بحشمت سلیمانی، که آفرینندهي شما دام و دد از آشکار و نهانتان خبردار است. -قرآن- 25
تا آخر شاید براي آگاهی و راهنمائی سرپرستان و پادشاهان مستبدّ و خودپرست « ما کُنت قاطِعَۀً أَمراً » -9 آیت 32 جملهي 47-36
باشد که از دوران قدیم تاریخ بشریّت پادشاهان خردمند هر کاري را با مشورت انجام میدادند تا راه درست از نادرست نمودار
اختلاف نظر مفسّرین را نوشتیم، ولی ممکن است نظر دوّم درست « وَ کَ ذلِکَ یَفعَلُونَ » 10 - آیت 24 جملهي 48- باشد. -قرآن- 21
باشد که تأکید و تصدیق سخن ملکه باشد که پس از نقل سخن او اینکه اظهارش استوار داشته شده است که کار پادشاهان و خود-
خواهان مستبدّ همین است و پیمودن سرزمینها و ممالک براي خرابی آبادانیها است و بیچارگی مردمان چنانکه دوران تاریخ اینکه را
نشان میدهد و هنوز هم اینکه خوي زشت آدمی بجاي مانده است که حکمرانها و رؤساي ممالک در تصرّف سرزمینهاي ملّتهاي
شاید اشاره باشد به اینکه «ٌ إِنِّی عَلَیه لَقَوِيٌّ أَمِین » 11 - آیت 39 جملهي 47- ضعیف جز خرابی و خواري منظوري ندارند. -قرآن- 22
که عفریت و غول و موجودات مادّي سرسخت انعطاف ناپذیر هم ارزش امانت را قبول دارند و براي خودستائی امانت خود را بزبان
تا آخر مفسّرین گفتهاند: « فَلَمّا رَآهُ مُستَقِ  را » 12 - آیت 40 جملهي [ 60 [ صفحه 472 - میآورند و بیاد دیگران میدهند. -قرآن- 22
فاصلهي تخت بلقیس تا جایگاه سلیمان زمین دورهم پیچیده شد و تخت بجلو سلیمان نمودار و آرام گذارده شد و نیز گفتهاند از
آنجا نیست شد و در حضور سلیمان دوباره فراهم و پدیدار شد، و باصطلاح متکلّمین از طریق ایجاد و اعدام انجام شده است، و
طنطاوي در تفسیر الجواهر خود اعمال مانیتیسمی و تصرّف در اشخاص را نقل کرده و نمونه قرار داده است براي اینکه سرگذشت
که آوردن تخت بلقیس یک عمل مانیتیسمی بوده است ولی ما جز اینکه نمیتوانیم بگوئیم که بوسیلهي قرآن و وحی کار غیر طبیعی
از یک شخص سیاسی و روحانی مشهور جهانی نقل شده است و در آن موقع کسی انکار نکرده است تا جواب و راه حل آن
13 - آیات 41 و 44 51- بوسیلهي قرآن گفته شود پس ما نیز آن را درست میدانیم اگرچه چگونگی آن را نمیدانیم. -قرآن- 23
تا آخر مفسّرین گفتهاند براي آزمایش هوش او و رسیدگی و دیدن « قِیلَ لَهَا ادخُلِی الصَّرحَ » تا آخر و « نَکِّرُوا لَها عَرشَ ها » جملههاي
پاي او بوده است ولی چون کاري است که در حدود سی قرن بر آن گذشته است و سخنی مطمئن از امام بر چگونگی آن نداریم و
14 - آیت 22 که گفتهي هدهد 99- 54 -قرآن- 66 - مربوط بوظائف و کار زندگی ما نیست از اظهار نظر در آن عاجزیم. -قرآن- 30
یعنی از آنچه تو اطّلاع نداري من خبردار شدم، طنطاوي گفته است: اینکه جمله از مرغکی «ِ أَحَطت بِما لَم تُحِط بِه » نقل شده است
81- ناتوان بپیشگاه سلیمان میفهماند کمال آزادي رعیّت او را در حضور او تا حقایق روشن شود و عدالت بجاي بماند. -قرآن- 49
[ [سوره النمل [ 27 ]: آیات 45 تا 93
وَ لَقَد أَرسَلنا إِلی ثَمُودَ أَخاهُم صالِحاً أَنِ اعبُدُوا اللّهَ فَإِذا هُم فَرِیقان یَختَصِمُونَ [ 45 ] قالَ یا قَوم لِمَ تَستَعجِلُونَ بِالسَّیِّئَۀِ قَبلَ الحَسَنَۀِ لَو لا
تَستَغفِرُونَ اللّهَ لَعَلَّکُم تُرحَمُونَ [ 46 ] قالُوا اطَّیَّرنا بِکَ وَ بِمَن مَعَکَ قالَ طائِرُکُم عِندَ اللّه بَل أَنتُم قَوم تُفتَنُونَ [ 47 ] وَ کانَ فِی المَ دِینَۀِ
صفحه 206 از 226
تِسعَۀُ رَهطٍ یُفسِدُونَ فِی الَأرض وَ لا یُصلِحُونَ [ 48 ] قالُوا تَقاسَمُوا بِاللّه لَنُبَیِّتَنَّه وَ أَهلَه ثُم لَنَقُولَن لِوَلِیِّه ما شَ هِدنا مَهلِکَ أَهلِه وَ إِنّا
589 وَ مَکَرُوا مَکراً وَ مَکَرنا مَکراً وَ هُم لا یَشعُرُونَ [ 50 ] فَانظُر کَیفَ کانَ عاقِبَۀُ مَکرِهِم أَنّا دَمَّرناهُم وَ قَومَهُم - لَصادِقُونَ [ 49 ] -قرآن- 1
أَجمَعِینَ [ 51 ] فَتِلکَ بُیُوتُهُم خاوِیَۀً بِما ظَلَمُوا إِن فِی ذلِکَ لَآیَۀً لِقَوم یَعلَمُونَ [ 52 ] وَ أَنجَینَا الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ [ 53 ] وَ لُوطاً إِذ
[ 392 أَ إِنَّکُم لَتَأتُونَ الرِّجالَ شَهوَةً مِن دُونِ النِّساءِ بَل أَنتُم قَوم تَجهَلُونَ [ 55 - قالَ لِقَومِه أَ تَأتُونَ الفاحِشَۀَ وَ أَنتُم تُبصِرُونَ [ 54 ] -قرآن- 1
فَما کانَ جَوابَ قَومِه إِلاّ أَن قالُوا أَخرِجُوا آلَ لُوطٍ مِن قَریَتِکُم إِنَّهُم أُناس یَتَطَهَّرُونَ [ 56 ] فَأَنجَیناه وَ أَهلَه إِلاّ امرَأَتَه قَدَّرناها مِنَ الغابِرِینَ
- [ 57 ] وَ أَمطَرنا عَلَیهِم مَطَراً فَساءَ مَطَرُ المُنذَرِینَ [ 58 ] قُل الحَمدُ لِلّه وَ سَلام عَلی عِبادِه الَّذِینَ اصطَفی آللّه خَیرٌ أَمّا یُشرِکُونَ [ 59 ]
472 أَمَّن خَلَقَ السَّماوات وَ الَأرضَ وَ أَنزَلَ لَکُم مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنبَتنا بِه حَ دائِقَ ذاتَ بَهجَۀٍ ما کانَ لَکُم أَن تُنبِتُوا شَجَرَها أَ إِلهٌ - قرآن- 1
مَعَ اللّه بَل هُم قَوم یَعدِلُونَ [ 60 ] أَمَّن جَعَلَ الَأرضَ قَراراً وَ جَعَلَ خِلالَها أَنهاراً وَ جَعَلَ لَها رَواسِیَ وَ جَعَلَ بَینَ البَحرَین حاجِزاً أَ إِله مَعَ
اللّه بَل أَکثَرُهُم لا یَعلَمُونَ [ 61 ] أَمَّن یُجِیب المُضطَرَّ إِذا دَعاه وَ یَکشِف السُّوءَ وَ یَجعَلُکُم خُلَفاءَ الَأرض أَ إِله مَعَ اللّه قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ
62 ] أَمَّن یَهدِیکُم فِی ظُلُمات البَرِّ وَ البَحرِ وَ مَن یُرسِل الرِّیاحَ بُشراً بَینَ یَدَي رَحمَتِه أَ إِله مَعَ اللّه تَعالَی اللّه عَمّا یُشرِکُونَ [ 63 ] أَمَّن ]
902 قُل لا - یَبدَؤُا الخَلقَ ثُم یُعِیدُه وَ مَن یَرزُقُکُم مِنَ السَّماءِ وَ الَأرض أَ إِله مَعَ اللّه قُل هاتُوا بُرهانَکُم إِن کُنتُم صادِقِینَ [ 64 ] -قرآن- 1
یَعلَم مَن فِی السَّماوات وَ الَأرض الغَیبَ إِلاَّ اللّه وَ ما یَشعُرُونَ أَیّانَ یُبعَثُونَ [ 65 ] بَل ادّارَكَ عِلمُهُم فِی الآخِرَةِ بَل هُم فِی شَکٍّ مِنها بَل
هُم مِنها عَمُونَ [ 66 ] وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَ إِذا کُنّا تُراباً وَ آباؤُنا أَ إِنّا لَمُخرَجُونَ [ 67 ] لَقَد وُعِدنا هذا نَحن وَ آباؤُنا مِن قَبل إِن هذا إِلاّ
479 وَ لا تَحزَن عَلَیهِم وَ لا تَکُن فِی - أَساطِیرُ الَأوَّلِینَ [ 68 ] قُل سِیرُوا فِی الَأرض فَانظُرُوا کَیفَ کانَ عاقِبَۀُ المُجرِمِینَ [ 69 ] -قرآن- 1
ضَیق مِمّا یَمکُرُونَ [ 70 ] وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الوَعدُ إِن کُنتُم صادِقِینَ [ 71 ] قُل عَسی أَن یَکُونَ رَدِفَ لَکُم بَعض الَّذِي تَستَعجِلُونَ [ 72 ] وَ
379- إِن رَبَّکَ لَذُو فَضل عَلَی النّاس وَ لَکِن أَکثَرَهُم لا یَشکُرُونَ [ 73 ] وَ إِن رَبَّکَ لَیَعلَم ما تُکِنُّ صُدُورُهُم وَ ما یُعلِنُونَ [ 74 ] -قرآن- 1
وَ ما مِن غائِبَۀٍ فِی السَّماءِ وَ الَأرض إِلاّ فِی کِتاب مُبِین [ 75 ] إِن هذَا القُرآنَ یَقُصُّ عَلی بَنِی إِسرائِیلَ أَکثَرَ الَّذِي هُم فِیه یَختَلِفُونَ [ 76 ] وَ
[ إِنَّه لَهُديً وَ رَحمَۀٌ لِلمُؤمِنِینَ [ 77 ] إِن رَبَّکَ یَقضِ ی بَینَهُم بِحُکمِه وَ هُوَ العَزِیزُ العَلِیم [ 78 ] فَتَوَکَّل عَلَی اللّه إِنَّکَ عَلَی الحَق المُبِین [ 79
382 إِنَّکَ لا تُسمِع المَوتی وَ لا تُسمِع الصُّم الدُّعاءَ إِذا وَلَّوا مُدبِرِینَ [ 80 ] وَ ما أَنتَ بِهادِي العُمی عَن ضَلالَتِهِم إِن تُسمِع إِلاّ - -قرآن- 1
مَن یُؤمِن بِآیاتِنا فَهُم مُسلِمُونَ [ 81 ] وَ إِذا وَقَعَ القَول عَلَیهِم أَخرَجنا لَهُم دَابَّۀً مِنَ الَأرض تُکَلِّمُهُم أَن النّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ [ 82 ] وَ
یَومَ نَحشُرُ مِن کُل أُمَّۀٍ فَوجاً مِمَّن یُکَذِّب بِآیاتِنا فَهُم یُوزَعُونَ [ 83 ] حَتّی إِذا جاؤُ قالَ أَ کَ ذَّبتُم بِآیاتِی وَ لَم تُحِیطُوا بِها عِلماً أَمّا ذا کُنتُم
562 وَ وَقَعَ القَول عَلَیهِم بِما ظَلَمُوا فَهُم لا یَنطِقُونَ [ 85 ] أَ لَم یَرَوا أَنّا جَعَلنَا اللَّیلَ لِیَسکُنُوا فِیه وَ النَّهارَ مُبصِراً إِنَّ - تَعمَلُونَ [ 84 ] -قرآن- 1
فِی ذلِکَ لَآیات لِقَوم یُؤمِنُونَ [ 86 ] وَ یَومَ یُنفَخ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَن فِی السَّماوات وَ مَن فِی الَأرض إِلاّ مَن شاءَ اللّه وَ کُلٌّ أَتَوه داخِرِینَ
87 ] وَ تَرَي الجِبالَ تَحسَ بُها جامِدَةً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحاب صُنعَ اللّه الَّذِي أَتقَنَ کُل شَیءٍ إِنَّه خَبِیرٌ بِما تَفعَلُونَ [ 88 ] مَن جاءَ بِالحَسَنَۀِ فَلَهُ ]
600 وَ مَن جاءَ بِالسَّیِّئَۀِ فَکُبَّت وُجُوهُهُم فِی النّارِ هَل تُجزَونَ إِلاّ ما کُنتُم تَعمَلُونَ - خَیرٌ مِنها وَ هُم مِن فَزَع یَومَئِذٍ آمِنُونَ [ 89 ] -قرآن- 1
90 ] إِنَّما أُمِرت أَن أَعبُدَ رَب هذِه البَلدَةِ الَّذِي حَرَّمَها وَ لَه کُلُّ شَیءٍ وَ أُمِرت أَن أَکُونَ مِنَ المُسلِمِینَ [ 91 ] وَ أَن أَتلُوَا القُرآنَ فَمَنِ ]
اهتَدي فَإِنَّما یَهتَدِي لِنَفسِه وَ مَن ضَل فَقُل إِنَّما أَنَا مِنَ المُنذِرِینَ [ 92 ] وَ قُل الحَمدُ لِلّه سَیُرِیکُم آیاتِه فَتَعرِفُونَها وَ ما رَبُّکَ بِغافِل عَمّا
502 [ صفحه 475 ] ترجمه: [اکنون اي محمّد داستان یک پیغمبر و ملّت او را متوجّه شو که] 45 بگروه ثمود - تَعمَلُونَ [ 93 ] -قرآن- 1
مردي از خودشان را بنام صالح فرستادیم [که بگوید:] خدا را بپرستید، ولی آنها دو دسته شدند بجنگ با یکدگر 46 صالح بدستهي
مخالف گفت: چرا پیش از نکوکاري شتاب ببدي میکنید و کفر و سرسختی را بر ایمان و حق پرستی جلو میدارید چرا آمرزش از
خدا نمیخواهید تا شاید رحمت او فراگیر شما شود! 47 آنها گفتند: ما تو را و هر که با تو هست شوم میدانیم [چه از آنگاه که تو
آمدهاي و مردمی پیروت شده- اند ما گرفتار شدهایم] او گفت: اینکه شومی و بدبختی شما از جانب خداوند است براي نافرمانی
شما و اکنون در آزمایش و گرفتاري هستید [تا نمودار شود چگونه پند- پذیر هستید و براه راست میروید] 48 و در آبادي ملّت
صفحه 207 از 226
ثمود نه دسته آشوب طلب بودند که پی اصلاح و درستی نبودند 49 [آنها با یکدیگر چنین شور کرده] گفتند همسوگند شوید:
شبانه سر وقت صالح و خانوادهاش رویم و شبیخون زده و کارشان [ صفحه 476 ] بسازیم سپس بآنکس که خونخواهی کند خواهیم
گفت: باور کن که ما را از اینکه حادثه خبري نیست. و بیشک ما راستگوئیم 50 آنها چنین حیله کردند و ما هم با آنها جوري حیله
کردیم که خود خبردار نبودند 51 [کنون اي محمّد] تو بیندیش که پایان حیلهشان چگونه بود! که آنها و گروهشان همگی را نابود
کردیم 52 و اینک اینکه خانههاشان است که ویران و تهی از آدمی است بسزاي آن ستم که خود روا داشتند و البتّه اینکه
سرگذشت نشانه [ي حقیقت و درستی صالح و مردم او است] براي آنها که دانا و دور اندیشند 53 و نجات دادیم آنانکه ایمان
آورده بودند و پرهیزگاري کردند، [اینکه بود سرگذشت صالح اکنون بشنو که] 54 لوط روزي به مردم خود گفت: با اینکه از
زشتی کار خبر دارید چرا چنین میکنید 55 چرا بجاي زنان با مردان سر و کار دارید! آري شما مردمی نادانید [و اینکه نشانهي نادانی
شما است] 56 آنها پاسخی نداشتند جز که با یکدیگر گفتند: خانواده لوط را از آبادي خود بیرون کنید که خود را مرد تقوي و
طهارت میدانند. 57 ما او و اهلش را رهانیدیم مگر همسرش را که بسرنوشت و تقدیر بشمار بیچارگانش کرده بودیم 58 و بر
همگیشان بارانی ریختیم که چه بد بارشی بود آنچه بر سر آمد منذرین و بیم شدگان را [که فرمان پیغمبر خود نبردند] 59 پس تو
اي پیغمبر بگو: الحمد للّه ستایش مخصوص خداوند است و سلام [و تندرستی و آسودگی] بر بندگان برگزیدهي او، [و اکنون شما
مردم بیندیشید] آیا خدا بهتر است یا آنچه انباز او میکنند! 60 آیا آنکه آسمان و زمین آفریده و براي شما آبی از آسمان فرستاد که
بستانهاي سرسبز و خرّم از آن آفرید که خود یک درخت آن را نتوانید سبز کنید، آیا باز هم دیگري با خدا است بلکه مشرکین کج
میروند 61 آیا آنکه زمین را جایگاه آرامش کرد و در لابلاي آن رودها جاري کرد، و کوهها را لنگر آن کرد و میان دو دریا مانع
جلوگیري گذارد دیگري با او همکار است یا بیشتر کافران تهی از دانشند 62 آیا آن بیچاره که از دل خداي را میخواند آنکه
اجابتش میکند و از بدي آسودهاش مینماید و شما مردم را بر روي زمین جانشین یکدیگر میکند که یکی میرود و دیگري جاي او را
میگیرد آیا با خدا دیگري در اینکه کارها شریک است! چه کم [ صفحه 477 ] میسنجید و متذکّر قدرت خداوندي میشوید 63 آیا
که در تاریکیهاي دریا و صحرا رهبریتان میکند، و چه کسی بادهاي نشانهي باران و رحمت براي شما میفرستد! آیا دیگري با او
درین کارها شریک است! چه بلند است خداوند از [گفتار اینکه مردم و] شرکت دادن دیگري را در آفرینش یا در پرستش او 64
[اي محمّد بپرس از اینکه مردم] کیست آنکه اوّل میافریند و ز آن پس باز میگرداند و کیست که از آسمان و زمین به شما روزي
میرساند اگر جز خدا کسی هست دلیل خود و نشانهي آنرا بیاورید [تا سخن راست شما نمودار شود] اگر واقعا راستگوئید 65 [بگو
پس بدانید] هیچ موجودي در آسمان و زمین خبر از غیب ندارد جز خدا و نیز نخواهند دانست روز رستاخیز خود و خبردار نیستند [و
خداوند است که داناي بهر نهان و آشکار است] 66 بلی آگاهی و دانش مردم در جهان دیگر فراهم میشود و اکنون دو دل هستند و
سرگردان و از آخرت و علم آن کورند 67 [از اینرو است که] کافران گویند: چگونه از آن پس که ما و پدران ما خاك شدیم از
زمین سر بدر میکنیم و زنده میشویم! 68 البتّه بما و پدران ما چنین وعدهها دادهاند ولی اینکه سخن همان کهنه داستانی است که
همه گفتهاند و شنیدهاند 69 [تو اي محمّد بپاسخ آنها] بگو: گردشی در روي زمین بکنید [و از تاریخ و سرگذشت ملّتها خبردار
شوید] تا به بینید پایان کار بدکاران به کجا انجامید. 70 ولی تو خود اندوهگین مباش و از گفتار و رفتار و مکرشان دلگیر مشو 71 و
گویند: اینکه وعده قیامت کی میرسد اگر راستگو هستید! 72 بگو: امید است که نزدیک باشد بهمین زودي پشت سرتان باشد آنچه
بدان شتاب میکنید 73 و البتّه خداي تو بخشندهي بمردم است ولی بیشترشان پاس نعمت ندارند [و نافرمانند] 74 [چونکه پروردگار
تو] میداند آنچه بدل پوشیده دارند و یا بآشکار میگویند 75 و نیست آنچه در آسمان و زمین نهان است جز آنکه در نامهي روشن
[خداوند استوار و] آشکار است. 76 همین قرآن تو است که بیشتر اختلافهاي یهود را روشن میکند و نمودار میکند حق و درستی را
که خودشان از یکدیگر نمیپذیرند 77 و نیز وسیلهي هدایت است و آسایش براي آنکه مؤمن است و حقپّذیر 78 و البتّه خداوند تو
صفحه 208 از 226
بفرمان [ صفحه 478 ] درست و استوار خود با آنها داوري خواهد کرد چون که او برتر است و داناست. 79 و تو خداوند را پشتیبان
خود بدان چون براه درست و روشن میروي [و اندیشناك مباش] 80 تو البتّه نمیتوانی مرده را خبردار کنی و نه آنها را که کرند
آوازت را بگوششان برسانی هنگامیکه پشت کردهاند [و نمیخواهند بفهمند] 81 و نیز کوردلان را نتوانی هدایت نمائی از گمراهی
براه راست بري فقطّ میتوانی سخن حق را بگوش آنهائی برسانی که مؤمن بآیات ما هستند و سرسپردهي بحق 82 اینکه کافران بدانند
آن روز که سرنوشتشان برسد و باید گرفتار شوند جنبندهاي از زمین بدر میاوریم تا با آنها سخن بگوید و بفهماند که گرفتاري
دنبالهي آن است که مردم بگفتار درست گوش ندادند و آیات ما را خودباور نداشتند و آن روز که از هر گروه آن کسان را گرد
84 با پیشگاه عدل خداوندي آیند و از آنها از 119- پاورقی- 117 - «1«81» آوریم که آیات ما را منکرند جملگیشان بهم می- رسند
سر توبیخ بپرسد: شما که عالم باسرار آفرینش و آیات حق نبودید چگونه آنرا دروغ شمردید [و بدوران زندگی] چه کار و عملی
داشتید! 85 [آنجاست که] سزاي ستمشان واگیرشان شود و مجال سخن ندارند 86 مگر خود نمیدیدند [که قدرت نهائی خداوندي]
شب را براي آنکه آرامش گیرند درست کرده است، و روز براي دیدن و جنبیدن! البتّه در اینکه تدبیر نشانهي قدرت است براي
مردمیکه مرد [اندیشه] و ایمانند 87 ولی روزي [اینکه حقایق نمودار شود] که در صور دمیده شود و بجز آنکه بمشیّت خداوند آرام
است همهي آفریدگان آسمان و زمین بیقرار شوند و بپیشگاه حق فروتن آیند 88 و کوهها را که آرام میپنداري خواهی دید که
مانند ابر در گذرند. البتّه اینکه ساخت خداوندي است که هر چیزي را استوار درست کرده است و او البتّه از کار شما مردم خبردار
است 89 پس آنکه با کار نیک آید به از آن را خواهد یافت و اینان از اضطراب روز رستاخیز آسودهاند 90 و آنکس که با کار
زشت آید پس اینان در دوزخ برو در افتادهاند، مگر انتظار دارید جز آنکه میکنید [ صفحه 479 ] جزا ببینید! 91 [اي محمّد بمردم
بگو] من مأمورم و مرا فرمان دادهاند که آفرینندهي اینکه خانه را بپرستم همانکه اینکه را بیت الحرام کرده است و گرامی داشته
است و همه چیز مال او است و نیز مأمورم که از دستهي مسلمانان باشم 92 و نیز قرآن بخوانم [که مردم بشنوند و بفهمند] پس هر
که راه راست یافت سودش براي خود او است و آنکه گمراه شود [مرا با او کاري نیست] فقط کار من بیم و نوید بآینده است و بس
93 [و باز بآنها بگو:] ستایش براي خدا است که بزودي آثار قدرت خود را بشما نشان میدهد تا آنها را بشناسید، چه او بیخبر از کار
45 أبو الفتوح: چرا شتاب- زدگی میکنید بگناه و بدي یعنی به بلا و « لِمَ تَستَعجِلُونَ بِالسَّیِّئَۀِ قَبلَ الحَسَنَۀِ » : شما نیست. سخن مفسّرین
یعنی چرا آمرزش نخواهید از خداي تا باشد که بر شما « لَو لا تَستَغفِرُونَ اللّهَ- الآیه » عقوبت پیش از حسنه یعنی عافیت و رحمت
بدرجه است نه بزمان و مقصود اینکه است که چرا بدي و نافرمانی و عذاب آخرت « تقدّم » بمعنی « قبل » رحمت کند کشف: کلمهي
70 -قرآن- - را بهتر و برتر میدانید از فرمانبري و نیکی و شتاب دارید که بد بکنید و از خوبیهاي آینده محروم باشید. -قرآن- 15
47 فخر: صاحب کشّاف گفته است: چون عرب در سفر از پریدن پرنده فال نیک و بد میزد کلمهي «ِ قالَ طائِرُکُم عِندَ اللّه » 222-192
که بمعنی پرنده است در اینکه جمله براي سبب نیک و بد بکار رفته است. و معنی اینکه است که صالح بآنها گفت: آنچه « طائر »
موجب خیر و شرّ براي شما میشود در نزد خداوند است که قضا و قدر او است و اگر باید خوشی برساند میرساند و اگر بدي
بسرنوشت دارید خواهد رسید: و بعضی گفتهاند یعنی سزاي اینکه شما من را شوم میدانید و بآمدن من فال بد میزنید در نزد خداوند
فعل امر « تقاسموا » : 49 کشف «َّ قالُوا تَقاسَمُوا بِاللّه لَنُبَیِّتَنَّه وَ أَهلَه ثُم لَنَقُولَن » 33- ذخیره است و شما را بآن مجازات میکند. -قرآن- 1
است یعنی همسوگند شوید، و دو جملهي بعد بصیغهي خطاب قرائت شده است یعنی شب سر وقتش بروید و بعد بگوئید. و بصیغهي
49 فخر: «ِ مَهلِکَ أَهلِه » [ 81 [ صفحه 480 - متکلّم نیز خوانده شده است یعنی هم قسم شوید که برویم و بعد بگوئیم. -قرآن- 1
با ضم میم و فتح میم و کسر لام و فتح آن سه قرائت شده است که از مصدر مجرّد یا مزید باشد و خود کلمه ممکن است « مهلک »
50 طبري: إبن زید « وَ مَکَرُوا مَکراً وَ مَکَرنا » 20- مصدر باشد یا اسم زمان یا مکان که هیچکدام در نتیجه معنی اثري ندارد. -قرآن- 1
گفته است: یعنی آنها گفتند: چون صالح بمعبد خود رود او را آنجا میکشیم و میرویم خانوادهاش را میکشیم و چون صالح رفت
صفحه 209 از 226
بمعبد خود که در کنار کوه بود آنها در جلو غاري بانتظار او بودند که سنگی از کوه بجلو شان سرازیر شد آنها از فرود آمدن
51 مجمع: با فتح و « أَنّا دَمَّرناهُم » . سنگ بدرون غار پناهنده شدند سنگ جلو غار را گرفت و کسی از سرنوشت آنها خبردار نشد
بدون الف « ان » کسر همزه قرائت شده است که آغاز جمله باشد و یا دنبالهي جملهي جلو باشد و از ابی بن کعب نقل است که
58 مجمع: دو جور معنی شده است: 1- بگو ستایش براي خدا که ما را موفّق «ٌ قُل الحَمدُ لِلّه وَ سَلام » . قرائت کرده است با فتح همزه
بایمان کرد و مثل گذشتگان گرفتار نکرد 2- مقاتل گفته است: یعنی ستایش براي خدا که کافران را نابود کرد و بسلامت داشت
446 -قرآن- - 32 -قرآن- 426 - پیغمبران را یا اصحاب پیغمبر ما را با اولاد آن حضرت که مانند آن کافران گرفتار نکرد. -قرآن- 1
و باقی مفسّرین برآنند که خطاب با «ِ الحَمدُ لِلّه » 686-652 [أبو الفتوح: فرّاء گفت اینکه خطا بست با لوط خداي او را گفت بگو
61 کشف « وَ جَعَلَ بَینَ البَحرَین حاجِزاً » 18- قرآن- 1 - .[«ِ الحَمدُ لِلّه » 98- رسول است علیه السّلام یعنی بگو اي محمّد: -قرآن- 81
نوشته: در نهاد آدمی هم کعبهي دل است هم مصطبهي نفس، دو جوهر متضادّند در خلقت بهم پیوسته و در طریقت از هم گسسته،
هر دو در هم گشاده، و میان هر یکی از قدرت حاجزي نهاده، هر گه که آن نفس امّاره در سراپردهي دل شبیخون برد آن دل
انّ للّه تعالی فی کل یوم و » محنت زده بتظلّم بدرگاه عزّت میشود و از جنات قدیم خلعت نظر بدو میآید. اینکه است سرّ آن خبر که
هُوَ الَّذِي مَرَجَ البَحرَین هذا عَذب فُرات وَ هذا » - نظیر اینکه آیت در سورة الفرقان است .« لیلۀ ثلاثمائۀ و ستّین نظرة فی قلوب العباد
651 [ صفحه 481 ] بر لسان اهل معرفت اینکه دو دریا صفت دل مؤمن است و آن دو آب - 40 -قرآن- 575 - قرآن- 1 - «ٌ مِلح أُجاج
صفت آنچه در او است از دو معنی متضادّ: خوف و رجاء، شک و یقین، ضلالت و هدایت، حرص و قناعت غفلت و یقظت، ربّ
العزّه میان هر دو ضدّ حاجزي و مانعی پیدا کرده میان خوف و رجا از حسن ظن حاجزي است تا تلخی ترس خوشی امید تباه نکند،
میان شک و یقین از معرفت حاجزي است تا ملوحت شک عذوبت یقین تباه نکند، میان ضلالت و هدایت از عصمت حاجزي است
تا ملوحت شک عذوبت یقین تباه نکند، میان ضلالت و هدایت از عصمت حاجزي است تا مرارت ضلالت حلاوت هدایت تباه
نکند. میان حرص و قناعت از تقوي حاجزي است تا کدورت حرص صفاوت قناعت تباه نکند. میان غفلت و یقظت از مطالعت نظر
62 کشف نوشته: گفتهاند: مضطّر آن کودك است که در « أَمَّن یُجِیب المُضطَرَّ » . حاجزي است تا ظلمت غفلت نور یقظت تباه نکند
شکم مادر بیمار است و مادر از بیماري وي بیخبر آن کودك در آن ظلمت رحم از آن بیماري بنالد و جز اللّه کس حال وي نداند
ربّ العزّه آن نالیدن و زاریدن وي بنیوشد، و برأفت و رحمت خود در دل ما در افکند تا آن طعام که شفاء کودك در آن بود
و قیل انّ داود الیمانی دخل علی مریض من اصحابه فقال له المریض یا » . بآرزوي بخواهد و بخورد کودك از آن بیماري شفا یابد
یحیی معاذ عجب سخنی « أَمَّن یُجِیب-ُ الخ » شیخ ادع اللّه لی، فقال الشّیخ للمریض: ادع لنفسک انک المضطرّ و قد قال اللّه عزّ و جل
گفته و در مناجات خویش گفت: الهی مرا اعتماد بر گناه است نه بر طاعت زیرا که در طاعت اخلاص میباید و آن مرا نیست و در
62 کشف بتاء بصورت خطاب و با « قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ » 1416- 809 -قرآن- 1396 - معصیت فضل میباید و آن تو را هست. -قرآن- 780
28 حسینی: مضطرّ کسی است که جز حق هیچ وسیلهي - یاء بصورت غایب و با تشدید و تخفیف ذال قرائت شده است. -قرآن- 1
مادّي نداشته باشد. و بعضی گفتهاند آن است که از زندگی ناامید است مثل گرفتار غرقاب، یا بیابان بی پایان، یا بیماري بیعلاج.
مثنوي در دفتر سوّم آنجا که بموسی دستور میرسد: بآن زبان مرا بخوان که گناه نکرده [ صفحه 482 ] باشی: گر نداري تو دم خوش
در دعا || رو دعا میخواه ز اخوان صفا بهر اینکه فرمود با موسی خدا || وقت حاجت خواستن اندر دعا کاي کلیم اللّه زمن میجو
پناه || با دهانی که نکردي تو گناه گفت موسی من ندارم آن دهان || گفت: ما را از دهان غیر خوان آن چنان کن که دهانها مر
تو را || در شب و در روزها آرد دعا از دهان غیر کی کردي گناه || از دهان عیر بر خوان کاي اله آن دهانی که نکردي تو گناه
||آن دهان غیر باشد عذر خواه یا دهان خویشتن را پاك کن || روح خود را چابک و چالاك کن ذکر حق پاك است و چون
پاکی رسید || رخت بر بندد برون آید پلید چون بر آمد نام پاك اندر دهان || رخت بربندد برون آید پلید چون برآمد نام پاك
صفحه 210 از 226
اندر دهان || نی پلیدي ماند و نی آن دهان آن یکی اللّه میگفتی شبی || تا که شیرین گردد از ذکرش لبی گفت شیطانش خمش
اي سخت رو || چند گوئی آخر اي بسیار گو اینهمه اللّه گفتی از عتو || خود یکی اللّه را لبّیک کو از شکسته دل شد و بنهاد سر
||دید در خواب او خضر را در خضر گفت: همین از ذکر چون واماندهاي || چون پشیمانی از آن کش خواندهاي گفت: لبّیکم
نمیآید جواب || زان همی ترسم که باشم ردّ باب گفت خضرش که خدا گفت اینکه بمن || که برو با او بگو اي ممتحن نی که
آن اللّه تو لبّیک ما است ||! آن نیاز و سوز و دردت پیک ما است! نی تو را در کار من آوردهام ||! نه که من مشغول ذکرت
کردهام حیلهها و چاره جوئیهاي تو || جذب ما بود و گشاد آن، پاي تو ترس و عشق تو کمند لطف ما است || زیر هر یا ربّ تو
لبّیکها است جان جاهل زین دعا جز دور نیست || زان که یا رب گفتنش دستور نیست [ صفحه 483 ] بر دهان و بر دلش قفل است
و بند || تا ننالد بر خدا وقت گزند داد او فرعون را صد ملک و مال || تا بکرد او دعوي عزّ و جلال در همه عمرش ندید او دردسر
||تا ننالد سوي حق آن بد گهر زان که درد و رنج و بار آن دهان || شد نصیب دوستانش در جهان خواندن بیدرد از افسردگی
64 کشف: مقصود از غیب علم «ُ لا یَعلَم مَن فِی السَّماوات وَ الأَرض الغَیبَ إِلَّا اللّه » است || خواندن با درد از دل بردگی است
بپیدایش رستاخیز است که از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پرسیدند: اینکه وعده تو کی خواهد بود! باین آیه جوابشان رسید
که آن غیب است و جز خدا آنرا نداند و بعضی گفتهاند: غیب آگاهی از پیش آمدهاي فردا است، و عایشه گفت: آنکه گمان کند
منجّمی نزد حجّ اج یوسف ثقفی بود او چند ریگ « لا یَعلَم مَن- تا آخر » از فردا خبردار است بخدا دروغ بسته چون خود فرموده
شمرد و بمشت خود گرفت و از منجّم پرسید چند ریگ در مشت دارم! او بحسابی که یاد داشت حساب کرد و گفت و درست
درآمد حجّ اج مشتی دیگر ناشمرده برداشت و پرسید و او هر چه حساب میکرد جواب درست نمیآمد، آخر بحجّاج گفت: گمان
دارم که تو خود هم شمارهي اینها را ندانی، او گفت چه تفاوت است میان اینکه و آن نوبت اوّل! منجّم گفت: چون تو شمرده بودي
بَلِ » 460- 73 -قرآن- 443 - معلوم بود و من آنرا معیّن کردم و اکنون نامعلوم است و غیب. و غیب را خدا داند و بس. -قرآن- 1
با الف مقصوره خوانده است، و گفته است: معنی آیه ریشخند است و « بلی » 66 أبو الفتوح: عبد اللّه عبّاس « ادّارَكَ عِلمُهُم فِی الآخِرَةِ
استهزاء یعنی بلی آنها از ما داناتر بآخرت هستند، مثل کسی که بگوید بلی علم تو بیش از من است و غرض عکس اینکه باشد. و
و همزه را « بل » عدّهي قاریها دال را وصل کردهاند بلام ،« ادّراك » خواندهاند که همان معنی بلکه باشد و کلمهي « بل » همهي قاریها
قرائت کردهاند، یعنی « بَل ادّارَكَ » « ادراك » تلفّظ کردهاند، و دیگران با همزه و سکون لام از مصدر « بلدّراك » در تلفّظ انداختهاند و
574 [ صفحه 484 ] شد و آنچه اینجا نمیدانند آنجا تلافی میشود، و - 43 -قرآن- 557 - علم ایشان در آخرت فراهم خواهد -قرآن- 1
بعضی گفتند: معنی جمله اینکه است که علم آنها در آخرت برابر و بهم پیوسته شود چون در دنیا شک و اختلاف دارند و درست و
درست بهم آمیخته است، در قیامت همگی همانند و یکنواخت میشوند و حقیقت را درك خواهند کرد. مجمع: بعضی گفتهاند: بل
بمعنی استفهام است و مقصود از آن نفی است و انکار یعنی علم بآخرت را نیافتهاند و فکرشان بآن جا نمیرسد و بعضی گفتهاند: نی
106 فخر: از تفسیر - پاورقی- 104 - .«82» دریافته است علم عقلا حقیقت قیامت را چون با استدلال عقلی، درستی قیامت معلوم میشود
« أَ إِذا کُنّا تُراباً وَ آباؤُنا أَ إِنّا لَمُخرَجُونَ » نقل کرده است. مجمع: در کلمات أ إذا وا انّا در « ادّارك » کشّ اف دوازده قرائت براي
72 مجمع: یعنی مرگ و اسیري در جنگ بدر و آزار بعد « رَدِفَ لَکُم بَعض الَّذِي تَستَعجِلُونَ » 97- اختلاف قرائت است. -قرآن- 40
از مرگ، جبّائی گفته است: یعنی ناراحتی مرگ و گرفتاري در گور قسمتی است و بعضی است از بدي که آنها شتاب در رسیدنش
76 « هذَا القُرآنَ یَقُصُّ » [ 422 [ صفحه 485 - 31 -قرآن- 360 - 48 -قرآن- 5 - دارند و آن نزدیک و پشت سر آنها است. -قرآن- 1
مجمع: اینکه آیه براي دلداري پیغمبر است که یهود در شخصیّت مسیح اختلاف داشتند و هم در آنکه تورات نوید بظهورش داده
است که میگفتند: یوشع بوده است و یا هنوز نیامده است و دیگر اختلاف آنها را اینکه قرآن نمودار میکند و علاوه اعجازي است از
80 أبو « وَ لا تُسمِع الصُّم الدُّعاءَ » ] 26- پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله که با نخواندن کتابهاي آنها حقایق آنها را روشن میکند. -قرآن- 1
صفحه 211 از 226
را بفتح تاء و میم و رفع الصّم قرائت کرده است یعنی کران دعاء نشنوند، و بقرائت معروف یعنی تو نتوانی « تسمع » الفتوح: إبن کثیر
80 هنگامیکه پشت کنند و بروند، اگر شنوا باشد و پشت کند و برود نشنود تا چه « إِذا وَلَّوا مُدبِرِینَ » 39- شنوانید کران را. -قرآن- 3
82 فخر: مردم در دابّۀ الإرض چهار بحث دارند 83 - در «ِ 27 خرَجنا لَهُم دَابَّۀً مِنَ الأَرض - رسد به کسی که کر باشد]. -قرآن- 1
اندازهي او 2- در شکل او و چگونگی خلقت او 3- در طرز خروج او از زمین 4- در جائی که او از آن بیرون میاید. و از نشانههاي
318 تفسیر صفی علیشاه: در زمان آخر از - 42 -پاورقی- 316 - قرآن- 1 - .«83» پیدایش قیامت همین بیرون آمدن دابّۀ الإرض است
دور وجود || آنچنان جنبندهاي کامل نمود اندر آرد از زمین ناچار سر || هست شرحش اندر اخبار و سیر آمد از ارض بدن یعنی
برون || دابهاي کو بود پنهان در قرون نفس کلّی آن زمان مشهود تو است || وان بوجهی مهدي موعود تو است [ صفحه 486 ] آن
نپنداري که از تو خارج است || بینی آن وقتش که روحت عارج است زین گذشتم شرحش ار گویم تمام || عامیان گیرند را هم
حسینی « فهم مسلمون » . اختلاف قرائت است « لا تسمع الصّم و هادي العمی. و تکلّمهم و انّ النّاس » در کلام مجمع: در کلمات
نوشته: گردن نهادگان فرمانند و متخ ّ ص صان عالم ایقان. شعر: گوش باطن نهاده بر فرمان || دیدهي دل گشاده بر عرفان زنده از
87 فخر: در اینکه آیه سه احتمال است: 1- بوقی « وَ یَومَ یُنفَخ فِی الصُّورِ » نفحههاي گلشن قدس || معتکف در رضاي معبد انس
- است که ملکی در آن میدمد و از سختی آواز آن آفریدگان جملگی بیآرام میشوند و میمیرند و اکثر چنین معنی کردهاند. 2
ممکن است مقصود زنده شدن مردگان باشد که بدمیدن بوق بقشونی مانند شدهاند که از آواز شیپور بلند میشوند و یکجا فراهم
میشوند، مردگان هم در موقع معیّن فراهم میشوند 3- مقصود از صور جمع صورت است یعنی آنگاه که بصورتهاي مردم دمیده شود
22- 87 مجمع: بصورت مفرد ماضی و جمع اسم فاعل هر دو قرائت شده است. -قرآن- 1 « أَتَوه داخِرِینَ » 35- تا زنده شوند. -قرآن- 1
58 معنی آن است که تو پنداري که اینکه - 88 أبو الفتوح نوشته: قتیبی گفت: -قرآن- 1 « وَ تَرَي الجِبالَ تَحسَ بُها جامِدَةً وَ هِیَ تَمُرُّ »
کوهها ایستاده است و آن رونده باشد و هر چیز که بزرگ بود چنین نماید بخیال، چون کشتی که اهل کشتی پندارند که ایستاده
و بسیار «ِ است و آن رونده باشد. مجمع: چون کوهها از جاي خود کنده میشوند بدلیل اینکه آیه وَ تَکُون الجِبال کَالعِهن المَنفُوش
113 [ صفحه 487 ] فخر: اینکه جمله سوّمین نشانهي - دامنهدار و دور هستند مانند ابر هستند که جنبش آنها دیده نمیشود. -قرآن- 68
قیامت را خبر میدهد که بجنبش در آوردن کوهها باشد. روح البیان: جعفر خلدي گفت: جنید بغدادي با یاران خود در مجلس
تَرَي » : سماعی حاضر شد و همگی شادي کردند و جنبیدند و جنید آرام بود، باو گفتند چرا چون دیگران شادي نکردي! گفت
و محقّقی فرموده که اولیا در میان خلق بآداب و رسوم پا بر جا و آرام هستند و مردم خبر ندارند که در باطن بهر « تا آخر «- الجِبالَ
208 تو مبین اینکه پایها را بر زمین || زان که بر دل میرود عاشق یقین از ره و - دمی هزار عالم را میپیمایند. مثنوي: -قرآن- 187
منزل ز کوتاه و دراز || دل چه داند کوست مست دلنواز آن دراز و کوته اوصاف تن است || رفتن ارواح دیگر رفتن است دست
نی و پاي نی رو تا قدم || آنچنان که تاخت جانها از عدم إبن عطا گفته است: ایمان چون کوهها در دل مؤمن ثابت است و نور
آنها پردههاي عالم اعلی را پاره میکند و امام جعفر صادق علیه السّلام گفته است: هنگام خروج روح، نفوس آرام و بیجنبش هستند
« تفعلون » 88 مجمع « إِنَّه خَبِیرٌ بِما تَفعَلُونَ » . ولی روح در عالم قدس گردش میکند تا بجایگاه خود در زیر عرش خداوندي آرام گرد
« مَن جاءَ بِالحَسَنَۀِ فَلَه خَیرٌ ...- وَ مَن جاءَ بِالسَّیِّئَۀِ فَکُبَّت » 36- با تاء بصیغهي خطاب و با یاء بصیغهي غایب قرائت شده است. -قرآن- 1
84 مجمع: - 38 -قرآن- 46 - 89 طبري: مقصود از حسنه کلمهي توحید است با ایمان در دل، و سیّئه شرك است و انکار. -قرآن- 1
چند روایت از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و امام باقر علیه السّلام است که مقصود از حسنه و سیّئه دوستی و دشمنی علی علیه
مجمع: در هر دو کلمه اختلاف قرائت است باضافه فزع بیوم و به تنوین فزع و فتح یوم بظرفیّت. [ صفحه « فزع یومئذ » . السّلام است
46 گرچه دیوار افکند سایه دراز || باز - 90 حسینی در پاورقی: در مثنوي میگوید -قرآن- 1 « هَل تُجزَونَ إِلّا ما کُنتُم تَعمَلُونَ » [488
93 أبو الفتوح: « سَیُرِیکُم آیاتِه فَتَعرِفُونَها » گردد سوي او آن سایه باز اینجهان کوهست و فعل ما صدا || سوي ما آید صداها را نداء
صفحه 212 از 226
مجاهد گفت من آیات خود بشما بنمایم در «ِ سَأُرِیکُم آیاتِی فَلا تَستَعجِلُون » گفتند مراد از نشاندادن آیات روز بدر است مانند
تنهاي شما و در آسمان و زمین و احوال و ارزاق شما. مراد آنستکه شما را به مرض و قحط و غلا و دشمنی با یکدیگر و خونریزي
-150- 38 -قرآن- 109 - و مورد آیه مورد تهدید است و وعید. -قرآن- 1 « سَنُرِیهِم آیاتِنا فِی الآفاق وَ فِی أَنفُسِهِم » مبتلا سازم مانند
410 مجمع: یعنی بشما در قیامت نشان دهم آیات خود را تا بشناسید که آن با آنچه بشما گفته بودند مطابق بود. کشف - قرآن- 355
روش آن « سَیُرِیکُم آیاتِه فَتَعرِفُونَها » نوشته: اینکه راه بسه منزل توان برید: اوّل نمایش پس روش پس کشش نمایش اینکه است که
نمایش در حق خلیل گفت .« دنی فتدلّی » کشش آن است که گفت «ٍ لَتَرکَبُن طَبَقاً عَن طَبَق » « وَ قَد خَلَقَکُم أَطواراً » است که گفت
کشش در حق مصطفاي عربی گفت «ِ إِن مَعِی رَبِّی سَیَهدِین » روش از موسی باز گفت «ِ نُرِي إِبراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماوات وَ الَأرض »
اي مسکین تو راه گم کردهاي در خود بمانده اي راه براه نمیبري عمرها در خود برفتی هنوز بجائی نرسیدي روش تو « اسري بعبده »
429 بر - 367 -قرآن- 394 - 238 -قرآن- 311 - 201 -قرآن- 202 - 145 -قرآن- 173 - چنان است که آن پیر عزیز گفت: -قرآن- 108
نابودم که گفت خوش باد شبت || در عشق شدم پیرو شبم روز نشد اي جوانمرد از خود قدمی بیرون نه تا راه بر تو روشن شود و
هم راهت پدید آید. روح البیان: مقاتل گفته است: یعنی بهمین روزها آیات خود را بشما نشان میدهم پس خوشا حال آنکه پیش از
وقت و مرگ از کجی خود برگردد، و واي بر آنکه بماند تا وقت بگذرد، دستش بجائی نرسد. سعدي گفته است: کنون باید اي
خفته بیدار بود || چو مرگ اندر آرد ز خوابت، چه سود تو غافل در اندیشهي سود و مال || که سرمایهي عمر شد پایمال [ صفحه
489 ] گرت چشم عقل است، تدبیر گور || کنون کن که چشمت نخورده است مور کنون کوش کآب از کمر در گذشت || نه
وقتی که سیلاب از سرگذشت سکندر که بر عالمی حکم داشت || در آن دم که بگذشت عالم گذاشت میسّر نبودش کز و عالمی
جملهاي است تربیتی براي «ِ قالَ طائِرُکُم عِندَ اللّه » ||ستانند و مهلت دهندش دمی سخن ما در اینکه آیات: 1- آیت 47 جملهي
جلوگیري از یک قاعده خرافی جهانی که عموم بشر بسعد و نحس و یا فرخنده و شوم و یا فال بد و نیک گرفتارند چنانکه عدد
سیزده را عموم مردم تا انگلیسها نحس میدانند یا نعل وارونه که روي در بند درها براي چشم زخم میکوبند، و هزاران از اینگونه
افکار که اگر کسی کنجکاوي کند کتابها براي فال بد و نیک ملّتها نوشته میشود باین جمله بعموم بشر اعلام شده است که اینکه
اندیشهي بیهوده را از سر خود بیرون کنید که طائر شما و آنچه در چشم و دل شما از آیندهي بد خبر میدهد و آنرا شوم مینمایاند
بپیشگاه حق و قدرت خداوندي است که اگر کار بد یا خوب بکنید سزاي آنرا میبینید و فال نیک و بد شما در سرنوشت و تقدیر
که از آن مقصود اینکه است فال شما اثر ندارد « بَل أَنتُم قَوم تُفتَنُونَ » ازل اثر ندارد. از اینرو است که در دنباله اینکه جمله گفته است
و بلکه شما را گرفتار بد کاريتان کردهاند پس هرگز گرفتار افکار فاسد خود نباشید بلکه در بند رهبري خرد و وظیفهي خود
شاید اشاره باشد به اینکه که پذیرش دعا مشروط است باضطرار و نهایت بیچارگی چنانکه «ُ أَمَّن یُجِیب » باشید. 2- آیت 62 جملهي
معنی آنرا از مفسّرین نقل کردیم پس هر دعا و از هر کس پذیرفتنی نیست و بعلاوه که سبک جمله نمیفهماند که البتّه دعاي شخص
بیچاره پذیرفته میشود و از ناچاري نجات بیابد چون گفته شده است: جز خداوند دیگري دعاي مضطرّ را نمیتواند بپذیرد ولی گفته
نشده است: خدا هر دعاي مضطرّ را میپذیرد، پس شاید مفاد آیه اینکه باشد که دعا اگرچه از شخص بیچاره باشد، همیشه پذیرفتنی
922 -قرآن- - 83 -قرآن- 889 - نیست و اگر بایستی دعاي شخص مضطرّ پذیرفته شود البتّه از سوي خداوند است و بس. -قرآن- 51
60 [ صفحه 490 ] مردم - اگرچه موضوع سخن دو دلی -قرآن- 18 « بَل ادّارَكَ عِلمُهُم فِی الآخِرَةِ » -3 آیت جملهي 1157-1139
است در پیدایش قیامت که گفته شده است: چون قیامت فرا رسد آنها که دو دل هستند از شک بیرون خواهند شد و علمشان قطعی
مقیّد بموضوع خاص نشده است اینکه جمله « علمهم » و روشن بپیدایش قیامت خواهد بود، ولی شاید بتوان گفت که چون کلمات
بما میفهماند که در آن عالم تمام مجهولات بشري برداشته میشود و هر چه را ندانسته یا دو دل بوده است معلوم و یقینی آدمی
عموم مفسّرین اینکه آیه را براي نشاندادن نشانههاي قیامت «ِ وَ إِذا وَقَعَ القَول عَلَیهِم أَخرَجنا لَهُم دَابَّۀً مِنَ الَأرض » میشود. 4- آیت 82
صفحه 213 از 226
دانستهاند و مطالبی شگفتآور نوشتهاند که خلاصه آن را از امام فخر نقل کردیم و در بعضی کتابها نوشتهاند حدیث است که دابّۀ
الارض علی علیه السّلام است. ولی آنچه بنظر میرسد سیاق و سبک آیه حکایت از حادثهي عمومی نمیکند و موضوع سخن هم
مربوط بقیامت نیست چون پیش از اینکه آیه سخن در توصیف قرآن است و دلداري پیغمبر و شناساندن کافران که در حکم مرده و
کر و کورند، و پس از اینکه معرّفی گفته شده است که چون سرنوشت حق بر آنها برسد جنبندهاي را از زمین در میاوریم که بآنها
بگوید: مردم آیات ما را استوار نداشتند پس شاید اینکه آیه بیدار باش و تخویف است براي مردم کر و کوري که سخن پیغمبر
نشنیدهاند و هم اعلام بدسته چهارم است که مسلمانان باشند تا بدانند پیش از فرارسیدن گرفتاري اتمام حجّت میشود و مردم نافرمان
مستحق عذاب را یادآوري میکنند که مردم نافرمان و بیایمان که آیات حق را استوار نمیدانند سزاوار حوادث ناگوارند. و شاید بیان
اینکه مطلب بچنین جمله که جنبندهاي از زمین در میآوریم تا با آنها سخن بگوید تعبیري است مختص بسبک ادبی عربی قرآن براي
تحریک احساسات آن مردم و گر نه شاید مقصود از دابّۀ الارض عموم دانشمندان بیدار دل باشد در هر دورانی که مردم را پند و
اندرز میدهند و اگر آنچه نقل شده است که مقصود علی علیه السّلام است درست باشد ممکن است در آن دوران نزول آیه مقصود
- آن حضرت بوده است و براي روزگارهاي پس از آن اشاره بشیعیان عالم و مواظب آن حضرت باشد که مردم را رهبري میکنند. 5
را مفسّرین «ِ 1758 [ صفحه 491 ] جامِدَةً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحاب - 89 -قرآن- 1729 - تَرَي الجِبالَ تَحسَبُها -قرآن- 13 » آیت 88 جملههاي
براي نشانههاي رستاخیز دانستهاند و چون آیات پس و پیش اینکه آیه در توصیف قیامت است ظاهر در همان است که آنها گفتهاند
اگرچه کسانی که خواستهاند براي حرکت زمین از قرآن دلیل داشته باشند باین جمله استدلال کردهاند که مقصود منحصر بآن
و جملهي « تحسبها » هنگام نیست بلکه میفهماند که اینکه جنبش همیشگی است. ولی شاید بتوان از اینکه جملهها بقرینهي جملهي
بعد چنین استفاده کرد که در رستاخیز اینکه کوهها که اکنون تو آنها را آرام میپنداري در صورتی که اکنون هم میجنبند و
نمیبینی خواهی دید که ابر در حرکت است چون ساخت مستحکم خداوندي است که بموجب طبیعت معیّن بر محور معیّن حرکت
میکند و تو نمیبینی ولی آن روز که در صور دمیده شد و موجودات آسمان و زمین بیقرار شدند آن ساخت خداوندي و نیروي
معیّن که زمین و کوهها را حرکت میداد و تو نمیدیدي اکنون همگی از هم پاشیده و مانند ابر نامنظّم و بیقرار حرکت میکنند. و
را مفسّرین براي همان هنگام دانستهاند که آن روز کوهها جوري هستند که گمان « تَحسَ بُها جامِدَةً » بطوري که نقل کردیم جملهي
میرود آرام هستند ولی مانند ابر هستند بچشم آرام میآیند ولی بتندي در گردش هستند. لکن اینکه معنی دور از ذهن است چون
هنگام هول و فزع است و تیرگی کرات آسمانی و شکافتن آسمان، پس باید اگر بینندهاي باشد جنبش کوهها را هم بیند آنجا
طوري نخواهد بود که کسی باشد و چیزي را آرام ببیند پس ظاهر اینکه است که مقصود چنین باشد همان کوههاي متحرّك که
آرام میپنداري آن روز باندازهاي تند میبینی که مانند جنبش ابرها است و شاید جهت همانند کردن جنبش کوهها را بابر همان
دوري و دامنهداري آنها است که بحرکت جنبندگان کوچک مناسب نبوده است از اینکه جهت تشبیه شده است به حرکت
[ 1054 پایان مجلّد ششم. [ صفحه 492 - 45 -قرآن- 1034 - موجودات مهم و عالی طبیعت که ابر باشد. -قرآن- 1